Let Me Not Forget For A Moment

ساخت وبلاگ
مرگ كه آمد وعده‌ی جاودانگی‌ام دادو دنيايی آزاد...آنقدر آزاد، بی‌نهايت سپيد درخشان چون الماسوعده‌اش رويای هميشگی‌ام بودهرآنچه نداشتم و می‌خواستم وقتی آغوشش را برايم گشود و دستانش جويای دستانم شدترديد رهايم نكردقلبم را در مشتش فشرد تا نفسم بريدبا دست ديگرش سرم را به عقب برگرداندسياهی را نشانم داد فرشته‌ای ميان شهر سنگری ساخته بودكوچك اما مستحكم فرياد بر من آوردفريادی كه قلبم را لرزانداز رويايش گفت از جاودانگی و سپيدی و نور ابدیاما در آن سنگر كنار اوهمراه اسرای سياهی برای نجات نور،‌ برای نجات آسمان و ماه و خورشيد ...ترديدم به يقين مبدل گشت آغوش مرگ را ترك گفتم اما مرگ هديه‌ای برايم به ارمغان گذاشتالماسی آتشين آغشته به خشمِ جهنمی ابدیبه سوی فرشته دويدم سياهی پشت سرش به كمين بوداو را كنار زدمآخرين نفسمپرتاب آتشی بود كه تاريكی را بسان علف هرزی خشكاند و ارتش سايه‌هايش را چون خاكستر ازهوا زدود آن سنگر آرامگاهی شد، برای من، برای آزادی و جاودانگی. برچسب‌ها: Women, Life, Freedom Let Me Not Forget For A Moment...
ما را در سایت Let Me Not Forget For A Moment دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idead-sparrowe بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 19 آبان 1401 ساعت: 0:21